شکوه سکوت

ساخت وبلاگ
هنگام خداحافظي من مرده بودم انتظار مرا پاياني نيست.قلب من جراحتش را تازه نگاه داشته است.ياران من،با خوشه هاي خاک وخاطرات خاموش خاکستري مي آيند.-با هياهو و خستگي-چشم در چشم نگاه مي کنيم...و در سکوت رازهايمان را قسمت مي کنيم.اتاق کوچک مندر انتظار تحمل آواز مي ماند.از رنگ ديوار ها بوي شعر و موسيقي و دود مي آيد.من وصيت نامه اي از شاعر برايشان خواندم.در فصلي گفته بود:مرا در حفاظت جراحت قلبم ياري کنيد.براي منسکوت و موسيقي بخريدو مرا در مهکنار درختان تنومند باران خوردهدر شمالبي سنگ نشانه به خاک بسپاريد.گلهاي حسرت از خاکشبانهناگاه خواهند رست در زمستاناز يارانم، من خواستمتا به خانه من بيايندتا خاطراتشاندر زيرسيگاري و چوب ها جاودان شود.گفتمخانه با خاطرشان در سکوت آواز مي خواندمن آوازم را در ضيافت شاميبرايشان خواندم.ياران من جنازه هايشان را در رنگ موسيقي و آواز من تشعيع کردند.زير سيگاري ها چند بار خالي کرديم.آواز مندر چوب سازدر سه تار ماند.هنگام خداحافظيمن مرده بودم + نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۶ساعت 18:45  توسط judah |   شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 11:20

کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست.. شب از نيمه گذشته است،اما هنوز به صبح بسيار مانده.روز که مي رفت حرف تازه اي براي گفتن نداشت..خورشيد غروبش رآ در پس ابري نهان کرد،و عاشقان بهانه هاي بسيار براي دلتنگي داشتند.حالا شب از نيمه گذشته است ديگر.خون رآ از افق آسمان شسته اند،و کسی خورشيدي رآ به انتظار نيست،جز خورشيد که تصويري مبهم از کاسه اي مسيندر روياي زربافت خود مي بيند،و سياوشي که نگاهش در کاسه ي مس خونين است + نوشته شده در  شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:4  توسط judah |  شکوه سکوت...
ما را در سایت شکوه سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : judaha بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 11:20